حالمان بد نیست غم کم می خوریم کم که نه! هر روز کم کم می خوریم آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند خود نمیدانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟ خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند دشنه ای نامرد بر پشتم نشست از… بیشتر »
آرشیو برای: "شهریور 1396"
ارسال شده در 12 شهریور 1396 توسط حيدري در بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان, دست نوشته های من
قلم در دستم سنگینی می کند انگشتانم برای گفتن واژه ها قدری سنگین شده اند، شاید قلبم سنگین شده که نمی توانم واژه ها را کنار هم خوب بچینم، تسبیح را در دست می گیرم و مدام ذکر من این شده، باید بی تفاوت ساده بگذرم و فراموش کنم …………… بیشتر »
ساعت دو شب است که با چشمِ بی رمق چیزی نشسته ام بنویسم بر این ورق چیزی که سال هاست تو آن را نگفته ای جز با زبان شاخه گُل و جلدِ زرورق هر وقت حرف می زدی و سرخ می شدی هر وقت می نشست به پیشانی اَت عرق من با زبانِ شاعری ام حرف می زنم با این ردیف و قافیه های… بیشتر »
آخرین نظرات