امروز خیلی روز پرکاری رو داشتم به خونه که رسیدم نفس خانه چادر قشنگشو با همون گلای یاسی پوشیده بود و به استقبالم اومد بابایی هیچ میدونی چند روز دیگ مونده؟؟؟ اینقد خسته بودم که فقط به جای راحت فکر می کردم که دراز بکشم و خستگی و از جانم به در کنم. اما سعی می کنم به خستگی غلبه کنم هرچی باش نفس باباس دیگ!!! خب باباجون به چی ؟؟؟ تو این فکرم که لیلای خانه امروز بهتر از روزهای دیگ بود، نفس خونه رو بیشتر از روزهای قبل مراقب بود، آشپزیشم بهتر شده بود.
موضوع: "لیلای خانه"
لیلای خانه به این فیلمهای کره ای علاقه داره. فیلمهایی مثل همین فیلم ” افسانه خورشید و ماه ” شبکه سه مدتی هست که لیلای خانه به شناخت شخصیت ها علاقه نشون میده. مثلا اگر یه مصاحبه ببینه از یه نفر تو تلویزیون فورا اسمش رو سرچ میکنه تا با اون اشنا بشه. حتی گاهی نویسندگان ، بازیگران ، هنرمندان و .. رو هم سرچ میکنه. حدود یکی دو هفته قبل لیلای خانه کمی بی روحیه بود. نمیدانم چرا. من فکر میکردم شاید بخاطر بچه هست. معمولا اینطورم که سعی میکنم بخاطر این مساله به هیچ وجه احساس کمبود نکنه و روحیه اش خراب نشه. سعی میکنم خودم و اون راضی به رضای خدا باشیم. اما روحیات گرفته یکی دو هفته ی قبلش منو نگران کرده بود. میترسیدم این روند ادامه پیدا کنه و روز به روز بدتر بشه. باید فکری میکردم. طبیعی هست که خانومی که بچه دار شدنش به تاخیر بیفته کمی ناراحت باشه. من همه اش در این فکر بودم که براش چکار کنم ؟ چه برنامه ای براش بریزم. حتی سعی کردم اونو در یک اردو ثبت نام کنم. در همین فکر ها بودم که از چند روز قبل به طور ناگهانی اخلاقش عوض شد. اینقدر اخلاقش خوب شد که اینجور اخلاقی رو در این سالها کمتر از اون دیدم. نه تنها اون اخلاق گرفته تبدیل به یه اخلاق خوب شد بلکه بهتره بگم فوق العاده تغییر کرد. خیلی دوست داشتم علت این تغییر اخلاق رو بدونم. یکی دو هفته اخلاق گرفته و بعد ناگهان یه اخلاق خیلی خوب و عالی و گرم. نویسنده: حاج آقا
آخرین نظرات