#به_قلم_خودم
این روزها کلیپ هلیا در فضای مجازی دست به دست میچرخد. هرکس به نوعی او را مورد خطاب قرار میدهد. عدهای زبان به تحقیر او میگشایند و عدهای او را مورد تحسین قرار میدهند.
نه از زبان تحقیر و نه تحسین، بلکه این بار کلاه خودم را قاضی کردم. چقدر جامعه ما بستر رشد فرهنگی و فکری را فراهم آورده است؟ چرا مراقب هلیا و نوجوانهای جامعهمان نیستیم. نوجوانی که قرار است فردا مادر بشود. یک نسل را تربیت کند.
ایکاش از این خواب زمستانی بیدار شویم. ایکاش مسئولین به جای نشستن پشت میز، مثل شهید سلیمانی و شهدای دیگر در بطن جامعه بودند.
خیلی درد دارد که دختری در اوج نوجوانی به جای تفریحات سالم، قمهای را در لباس خودش پنهان کرده باشد.
راستی چه چیزی هلیا را اینقدر هراسان کرده که به گمانش، قمه میتواند محافظ او باشد. چرا دختران ما فرهنگ را در شلوارهایی چنین کوتاه دیدهاند. اصلا مجوز ورود این شلوارها را چه کسی صادر کرده است؟
بگذریم از این سوال تکراری که حجاب اجباری خوب است یا بد؟ اصلا بیاییم ریشهیابی کنیم. بیاییم پشت میزها را مقداری رها کنیم و درد داشته باشیم 《چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار》. هر زمان هلیا عضوی از پیکرمان شد و درد کشیدیم آن زمان دنبال درمان خواهیم بود. شاید هم اگر خوب عمل میکردیم، دردی نبود که دنبال درمانش باشیم.
دختر ماه
آخرین نظرات