???دعوت حق را لبیک گفت
امروز که سوار اتوبوس بودم ناخودآگاه چشمانم به نوشتههای بنر یکی از عالمان شهر که به تازگی فوتشده بود، لحظاتی را مهمان شد. جملهای که خیلی بر دلم نشست: (دعوت حق را لبیک گفت) زیبا و پر از حس زندگی. احساسی پر از خالی شدن و پر شدن کردم.
خالی شدن از همه تعلقات و پر شدن از حس زیبای ضیافتی که میزبان آن برای همیشه خداست. دعوتی که همیشه خواه یا ناخواه باید منتظرش باشم و البته مراقب این امانتهای جسم و روح نیز باید بود؛ زیرا مهم است زمانی که قرار است فراخوانده شوم در کدام لحظه سپری میکنم. لحظههای زلال مثل روشنای آب و آبی آسمان یا لحظههای کدر و تاریک شبیه راهگم کردهای در بیابانی مهآلود.
چشمانم را به آسمان آبی که تکههای ابر پاییزی چشمنوازترش کرده بودند دوختم و با خودم زمزمه کردم: (خدایا مهمانی تو وسعتش تا چه حد است. آیا زمان دعوت شما کسی را نرنجاندهام، حقی را پایمال نکردهام؟ حقالناسی به عهدهام نیست؟) در همین افکار غرق شده بودم که اتوبوس به ایستگاه آخر رسید.✍م. حیدری
پ.ن: امام علی علیه السلام:
صدای_حق در گوش شماست اگر گوش شنوا داشته باشید.
حکمت ۱۵۷
http://eitaa.com/joinchat/2588737537C3734073aa8
آخرین نظرات