#به_قلم_خودم
لحظه ها عجب عجله دارند که سال را به پایان برسانند انگار نه انگار که ما را با سال گذشته انس و الفتی بود ای کاش می شد به اندازه آسمان فریاد کشید و گفت این سال جدید جای خیلی از عزیزان خالیست جای عزیزانی که دل مدام بهانه شان را می گیرد، گویی این تیک تاک گذر لحظه ها مسابقه راه انداخته اند. آه که سال جدید جای چه عزیزانی خالیست. خطها و چین و چروکهای صورت مادرم بیشتر شده و نگاه من خیس می شود از دیدن چهره پر از رنج او و این که یک سال دیگر نو می شود و سفره ما جای خالی خیلی ها را حکایت می کند. دلم که اینگونه می گیرد بدون هیچ مقدمه ای به سوی شبکه های ضریح آقا می رود پنجره فولاد را محکم در دستان خیالم می گیرم و قسم می دهم آقا را که دلم را شفا بده که در برابر سختی های این دنیا دلم مریض نشود و تنها مریض عشق شما بشود و بس. لیوانی پر از آب خنک سقا خانه را جرعه جرعه سر می کشم. خنک خنک است قلبم جلا می گیرد. ناگهان صدایی مرا به خود می آورد دخترم سال تحویل شد مادرم را که همه ی وجود و دارایی ام هست محکم در آغوش می گیرم مادرم سال نو شما مبارک.
ببخشید_چند_لحظه
آخرین نظرات