از پرهاى سوخته و خیمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛ از شانه هاى بى تکیه گاه و چشم هاى به خون نشسته، از لحظاتى که سیلى مى وزید و صحرا در عطشى طولانى، ثانیه هایش را به مرگ مى بخشید.حالا چهل روز است که مرثیه هامان را در کوچه هاى داغ، مکرر مى کنیم. چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم. «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى». از شام تا کربلا از کربلا تا شام، حکایت سرهاى جسور شماست که شمشیرها را به خاک افکند. من از روایت خونابه و خنجر مى آیم؛ از شعله هاى به دامن نشسته و فریادهاى بى یاورى. امروز، اربعین خورشید است. نگاه کن چگونه پرندگان، بر شاخه هاى درختان روضه مى خوانند؛ چگونه ابرها، فشرده فراقى عظیم، پهنه زمین را مى بارند! رفته اید و پس از شما، جاده ها، اسیر زمستانى همیشگى اند. پرواز ناگهان شما آتشى است که هرگز فرو نمى نشیند. زخم عاشورا همیشه تازه است پاییز را دیده اى، چگونه نوباوگان تابستان را به زمین مى ریزد و سر و روى جهان را به زردى مى نشاند؟! اکنون دیرى است که پروانه هاى هاشمى مان را شعله هایى یزیدى، بر تپه هاى خاکستر فرو ریخته اند. دیرى است که گیسوان کودکى رقیه را بادهاى یغماگر، با خویش برده اند. زمین، پاییزش را از یاد مى برد، اما زخم عمیق عاشورا را هرگز. سال ها مى گذرد و ما همچنان سوگ کبوترانى آزاده را بر سینه مى کوبیم. اربعین لاله ها نزهت بادى بشیر! وقتى به مدینه النبى رسیدیم، مبادا کسى جلوى قافله اسراى کربلا، گوسفندى را سر ببرد! این کاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بریده بر بالاى نى مى آید. نگذار هیچ لاله اى را در رثاى شهدایمان پرپر کنند! سراسر خاک کربلا، پر بود از گلبرگ هاى خونین و پاره اى که از هر سو مرا صدا مى زدند: «أخَىَّ اخَّى». اجازه نده کسى بر سر و رویش خاک بریزد؛ هنوز باد، گرد و خاک کوچه هاى کوفه و شام را از سر و روى زنان و کودکان عزادار نربوده است. این صورت هاى کبود و دست هاى سوخته، نیازى به گلاب افشانى ندارند؛ هنوز اربعین گل هایى که با تشنه کامى بر خاک و خون افتادند، نگذشته است. بگو پاى برهنه به استقبالمان نیایند؛ این کاروان پر است از کودکانى که پاى پرآبله دارند. سفارش کن شهر را شلوغ نکنند و دور و برمان را نگیرند، ما از ازدحام نگاه هاى نامحرم و بیگانه بازگشته ایم. بگذار آسوده ات کنم بشیر! دل زینب علیهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مى کشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سکینه و سجاد علیه السلام و این کاروان داغدار، پیراهن کهنه و خونین حسین علیه السلام را بر سر و روى خویش بنهد و گریه هاى فرو خورده چهل روزه اش را یک سره رها سازد.(خوش منظر)
با همین چشم های خود دیدم، زیر باران بی امان بانو!
درحرم قطره قطره می افتاد آسمان روی آسمان بانو
صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس می شوداما
به خدا گریه های من گاهی دست من نیست مهربان بانو
گم شده خاطرات کودکی ام گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژه ها آهو…گفتم آهو و ناگهان بانو…
شاعری در قطار قم - مشهد چای می خوردوزیر لب می گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوم را بسته است
بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو
این غزل گریه ها که می بینی آنِ شعر است،شعر آیینی
زنده ام با همین جهان بینی، ای جهان من ای جهان بانو !
کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان…(برقعی)
گریه نکردن چند دلیل می تواند داشته باشد :
۱- وراثت: انسان ها در استعدادها، عواطف و روحیات متفاوتند. بیش تر تفاوت ها ناشی از شرایط و زمینه ها و امکانات متفاوتی است که افراد در آن پرورش یافته اند. بعضی به خاطر عامل وراثت، کم تر می توانند گریه کنند. بارها دیده شده است این گونه افراد حتی در فوت عزیزان شان آن گونه که بعضی واکنش نشان می دهند، متأثر نمی شوند. بعضی هم راحت گریه می کنند و هم راحت می خندند. بعضی نمی توانند به آسانی بخندند و به سختی گریه می کنند.
۲- قساوت قلب: احادیث و روایات بسیاری رقت قلب را ستوده است. پیامبر گرامی اسلام(ص)فرمود: “اشک چشم ها و ترس دل ها، از رحمت و مهربانی خدا است”. (۱) از سوی دیگر گریه نکردن را ناشی از قساوت قلب دانسته است. پیامبر یکی از علائم شقاوت را خشکی چشم دانست: “از نشانه های شقاوت و سخت دلی، خشکی چشم است (یعنی آن جا که عواطف و احساسات انسانی اقتضا کند، اشکش در نیاید) و سنگدلی و آزمندی در جستجوی روزی و اصرار در ارتکاب گناه”. (۲) حضرت خطاب به اباذر فرمود: “ای اباذر! هر که تواند گریه کند باید بگرید. هر کس نتواند ناگزیر قلبش را اندوهگین کند. خود را به حالت گریه کنندگان در آورد زیرا سنگدل از خداوند دور است”. (۳) مولای متّقیان امیر مؤمنان علی(ع)فرمود: “إذا لم یجئک البکاء فتباک فإن خرج من عینک مثل رأس الذباب فبخ بخ؛ چون گریه ات نیاید. تظاهر در گریستن کن. پس اگر از چشمانت به اندازه سر پشّه ای اشک خارج شود خوش به حالت “. (۴) از روایات بر می آید که گناه و ظلم، یکی از عوامل مهم قساوت قلب و خشکی چشم است. انسان وقتی گناه می کند قلبش تیره و تار شده و دقّت و نرمی از آن خارج می شود. قلب سخت و تیره نمی تواند در چشم اثر بگذارد و آن را گریان کند. انسان های غافل نمی توانند گریه کنند چون فکر و دل شان به دنیا مشغول می باشد. چشمان شان مجذوب جلوه های دنیا و قلب شان از عاطفه خالی است. چنین چشمی نمی تواند اشک بریزد. اشک به خارج از این عالم تعلق دارد چون از عاطفه ریشه می گیرد و عاطفه جایگاه ملکوتی دارد. شهید بزرگوار آیت الله دستغیب شیرازی در قساوت قلب و درمان آن مطالب مبسوط و ارزنده ای دارند. (۵) بر هر انسان عاقلی لازم است گاهی سری به دل خود بزند، اگر در آن از بیماری و انحراف از فطرت اولیه چیزی دید، باید فوراً در مقام معالجه آن برآید. تنها راه خلاصی و نجات از شر آمال و قساوت قلب، تفکر زیاد در فنا و زوال دنیا، یعنی حیات مادی است تا جایی که هر چه به چشم او خورد یا به گوش او رسید، فوراً زوال آن را متوجه شود. نیز مرگ خود را از هر چیز نزدیک تر ببیند. سفارش در باره یاد مرگ در خطبهها و مکتوبهای امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه و غیر آن زیاد به چشم میخورد. بالاتر از همه، سفارشها و سخنان زیادی است که در قرآن مجید راجع به مرگ و جهان آخرت شده است. ضمن این که یاد خدا و نیز مهربانی با یتیم دل را نرم میکند. برای به دست آوردن رقت قلب باید اسباب و عللی را با دل آمیخت.
پاره ای از اسباب رقت قلب عبارتند از:
۱- اجتناب از گناه: حضرت علی(ع) می فرمایند: مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَه الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَه الذُّنُوبِ؛ اشک ها خشکیده نشد مگر به خاطر سنگدلی ها و قساوت قلب ها. قلوب با قساوت نشد مگر به خاطر زیادی گناهان. (۶)… .
۲- زهد در دنیا: امام علی(ع) می فرمایند: إِنَّ الزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا تَبْکِی قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِکُوا؛ زهد ورزان در دنیا قلب های شان می گرید، گرچه به ظاهر بخندند. (۷) گریه قلب همان رقت قلب است و با زهد در دنیا حاصل می شود. زهد یعنی دل را در گرو مال و آمال نگذاشتن.
۳- ترک آرزوهای دراز: هیچ چیز مانند آرزو های شیطانی و هوس های نفسانی دل انسان را تیره و تار نمی کند و میان انسان و خدا فاصله نمی اندازد. اما سجاد علیه السلام می فرماید: وَ أَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ [الْآمَالُ] دُونَک(۸)؛ تو ای خدا از خلایق خود در حجاب نشوی، مگر آن که کردارشان میان تو و خلایق حاجب شود.
۴- پرهیز از پر خوری: زیاد خوردن و زیاد آشامیدن، آثار بسیار زیانبار دنیایی و آخرتی دارد که یکی از آن آثار، سنگدلی است. در روایتی از پیامبر اکرم(ع) نقل شده است: مَنْ تَعَوَّدَ کَثْرَه الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ قَسَا قَلْبُهُ؛(۹) کسی که به زیاد خوردن و زیاد آشامیدن عادت کند، سنگدل میشود. نیز میفرماید: إِیَّاکُمْ وَ الْبِطْنَه فَإِنَّهَا مَقْسَاه لِلْقَلْبِ و مَکْسَلَه عَنِ الصَّلَوه وَ مَفْسَدَه لِلْجَسَدِ؛(۱۰) از پرخوری بپرهیزید، زیرا باعث قساوت قلب و سستی برای نماز و تباه شدن بدن میشود. پس می توان نتیجه گرفت که کم خوری مانع قساوت قلب می شود. در غذا خوردن. ملاک این است که از پرخوری بدنش بیمار نگردد. اگر از افراط در کم خوری هم کسی مریض شود، نکوهیده است. بدن چون مرکب پرواز روح است، باید قوی و چالاک باشد. پس باید از پر خوری و کم خوری افراطی اجتناب کرد.
علاوه برآن چه گذشت اموری در رقت قلب موثر است:
۱ – مهربانی کردن به یتیم، ۲ – خوردن بعضی غذاها و میوهها مانند عدس، انجیر، انار، نان جو، سرکه، انگور و زیتون، ۳ – یاد و ذکر خدا، ۴ – قرائت قرآن، ۵ – شرکت در تشییع جنازه، ۶ – پرداخت بدهیها، ۷ – شستشوی لباسها، ۸ – رفتن به بیمارستانها و سرکشی به بیماران و مستضعفان. (۱۱) منبع : مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی پی نوشت ها: ۱٫ صادق احسانبخش، آثار الصادقین، روابط عمومی ستاد برگزاری نماز جمعه گیلان، چاپ اول، ۱۳۶۹ , ج ۲، ص ۷۷٫ ۲٫ همان، ج ۲، ص ۷۲٫ ۳٫ همان، ص ۷۳٫ ۴٫ مکارم الأخلاق، الحسن بن الفضل الطبرسی، دار الشریف الرضی – قم، ۱۴۱۲ ه. ق , ص ۳۱۷٫ ۵٫ شهید دستغیب، قلب سلیم، دارالکتب الاسلامیه، ص ۳۰۱ تا ۳۵۷٫ ۶٫ حر عاملی، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم، ۱۴۰۹ ه. ق، ج ۱۶، ص ۴۵٫ ۷٫ نهج البلاغه، دار الهجره للنشر – قم، خطبه ۱۱۳٫ ۸٫ شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای ابو حمزه ثمالی. ۹٫ بحار الأنوار، علامه مجلسی، مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ ه. ق، ج۱، ص ۲۹۳٫ ۱۰٫ عده الداعی، ص۳۱۳٫ ۱۱٫ قلب سلیم، ص۲۳۲٫ منبع: طلبه ارشادگر
لیلای خانه به این فیلمهای کره ای علاقه داره. فیلمهایی مثل همین فیلم ” افسانه خورشید و ماه ” شبکه سه مدتی هست که لیلای خانه به شناخت شخصیت ها علاقه نشون میده. مثلا اگر یه مصاحبه ببینه از یه نفر تو تلویزیون فورا اسمش رو سرچ میکنه تا با اون اشنا بشه. حتی گاهی نویسندگان ، بازیگران ، هنرمندان و .. رو هم سرچ میکنه. حدود یکی دو هفته قبل لیلای خانه کمی بی روحیه بود. نمیدانم چرا. من فکر میکردم شاید بخاطر بچه هست. معمولا اینطورم که سعی میکنم بخاطر این مساله به هیچ وجه احساس کمبود نکنه و روحیه اش خراب نشه. سعی میکنم خودم و اون راضی به رضای خدا باشیم. اما روحیات گرفته یکی دو هفته ی قبلش منو نگران کرده بود. میترسیدم این روند ادامه پیدا کنه و روز به روز بدتر بشه. باید فکری میکردم. طبیعی هست که خانومی که بچه دار شدنش به تاخیر بیفته کمی ناراحت باشه. من همه اش در این فکر بودم که براش چکار کنم ؟ چه برنامه ای براش بریزم. حتی سعی کردم اونو در یک اردو ثبت نام کنم. در همین فکر ها بودم که از چند روز قبل به طور ناگهانی اخلاقش عوض شد. اینقدر اخلاقش خوب شد که اینجور اخلاقی رو در این سالها کمتر از اون دیدم. نه تنها اون اخلاق گرفته تبدیل به یه اخلاق خوب شد بلکه بهتره بگم فوق العاده تغییر کرد. خیلی دوست داشتم علت این تغییر اخلاق رو بدونم. یکی دو هفته اخلاق گرفته و بعد ناگهان یه اخلاق خیلی خوب و عالی و گرم. نویسنده: حاج آقا
تحقیق و پژوهش، عامل اصلی در بهرهبرداری از داشتههای علمی است، اما عدم توجه کافی به این امر مهم در حوزههای علمیه، باعث شده است توان علمی طلبهها در سمت و سوی تولید علم قرار نگیرد. هزاران طلبه سالیان درازی را در حوزه به تحصیل میپردازند اما به دلایلی، توانمندی لازم برای استفاده از ذخیره علمی خود را ندارند. به چند نکته در این زمینه اشاره شده است: ۱- استادی میگفت ۳۰ مرتبه کتاب کفایه را خوانده است و برای تدریس روزانه، چند ساعت هم وقت میگذارد. این استاد بهگونهای درس را برای ما سخت میکرد که هنوز هم اسم این کتابها انسان را به وحشت میاندازد. ما که پای درس این استاد محترم میرفتیم، برایمان قطعی شده بود که ما طلبهها از نظر علمی توان علمی خاصی نداریم و فکر نوشتن در زمینه علوم اسلامی را کاری بس سخت و دشوار میپنداشتیم. در بسیاری از کلاسهای حوزه، این روال دیده میشود. استاد میخواهد با این تاکیدات، شاگردان را تشویق به درس خواندن کند، اما نتیجه تضعیف روحیه و اعتماد به نفس طلبهها است. همین طلبهها وقتی پای به مراکز دیگر همچون دانشگاه میگذارند، اساتید از همان سال اول، آنها را تشویق میکنند که دیدگاههای ولو سطحی خود را بنویسند و همین مساله، مسیر نوشتن و پژوهش را به زودی فراهم میکند. خلاصه آنکه انگیزه و اشتیاق به نوشتن، نقطه شروع کار پژوهشی است که در بین طلاب باید تقویت شود. ۲- کسی که میخواهد کار علمی انجام دهد، نیاز به مهارت پژوهشی دارد. اینگونه نیست که یک فرد با انگیزه، بدون آموزش بتواند کار پژوهشی انجام دهد. در دروس رسمی حوزه علمیه، در هیچ مقطعی درسهای روششناسی و روش تحقیق گنجانده نشده است. از این رو ممکن است یک طلبه بعد از ۱۵ سال تحصیل، از نوشتن یک نامه یا درخواست کوتاه ناتوان باشد. در سالهای اخیر در دوره مقدمات، از طلبهها میخواهند تحقیقاتی ارائه کنند اما نکته این است که در این زمینه، آموزش خاصی در مدارس ارائه نمیشود و طلبه به خاطر گرفتن نمره، مجبور است خود را به آب و آتش بزند و احیانا از روی کتاب یا از طریق اینترنت، متنی را پیدا کند و خود را خلاص کند. گنجاندن چند واحد درسی در میان دروس حوزه میتواند حداقل مهارتهای پژوهشی را به طلبهها منتقل کند. نگاهی به وضعیت پایاننامههای طلبهها میتواند روشنگر این بخش باشد. طلبهای که ۱۲-۱۰ سال در حوزه درس خوانده، باید پایاننامه سطح سه را بنویسد، اما حتی نمیداند باید از کجا شروع کند و چه کاری باید انجام دهد. همین مساله باعث شده است عده بسیاری از طلبهها از خیر نوشتن پایاننامه بگذرند؛ پایاننامههایی که میتواند محصول حوزه علمیه باشد. ۳- امروزه روششناسی از بخشهای اصلی هر علمی محسوب میشود و وجه تمایز یک علم از علم دیگر را روش علم بیان میکنند. در حوزه علمیه، علوم مختلفی از قبیل فقه و اصول، کلام، تفسیر، فلسفه، اخلاق و… خوانده میشود، اما کمتر از منظر روششناسی به این علوم توجه میشود و همین مساله باعث میشود طلبه پس از سالها تحصیل در این علوم، نتواند به خوبی بر روش این علوم تسلط پیدا کند و این در حالی است که اگر طلبهای روش یک علم را بداند، حتی اگر کتابهای کمی هم درباره آن علم خوانده باشد، با دانستن روش، میتواند تسلط خوبی بر آن علم داشته باشد. در واقع قدم اصلی در یافتن ذهنیت پژوهشی، شناخت این روشها خواهد بود. ۴-تقریرنویسی و حاشیهنویسی، از سنتهای حوزوی بود که مسائل پژوهشی طلاب را سر و سامان میداد. طلبهها دروس اساتید را مینوشتند و همین مساله علاوه بر آنکه تسلط طلبه را بر درس استاد دوچندان میکرد، قدرت نوشتن را نیز ایجاد میکرد. طلبهها بعد از چند سال شرکت در دروس خارج و نوشتنها، کمکم سعی میکردند دیدگاههای خود را نیز در حاشیه درس استاد یادداشت کنند و همین مساله، ذهنیت پژوهشی و تولید علم را نیز در نزد طلاب تقویت میکرد. امروز به هر دلیلی سنت تقریرنویسی و حاشیهنویسی در بین طلاب کمرنگ شده، و جای آن نیز هنوز با روشهای دیگر پر نشده است. منبع: نامه های حوزوی
آخرین نظرات