زمانی که قرار است از یک نفر که او را خیلی دوست داری سخن بگویی، سعی می کنی دلت را از زنگار افکار دیگر خوب بشویی، دلت را خوب صیقل بدهی و شروع کنی. این روزها می خواهم دلم را آیینه بندی کنم اما این آیینه تنها تصویر یک نفر را باید نشان دهد، در دل به غیر از یاد دوست نگنجد هرگز، حضرت ارباب کوچه ها و خیابان های شهر برای شما چراغانی شده است. حضرت ارباب گل های نرگسی در دست منتظرانت خودنمایی می کنند، گوشه قلبم مادران شهدای مدافع حرم را به تصویر می کشد که با قلبی که با نام شما آیینه بندی شده، انتظارتان را نفس می کشند، نفسهایشان غربت شما را برایم تداعی می کند، آن طرف تر در کنج تنهایی ذهنم پدر شهیدی است که دستهای پینه بسته اش حکایت از سختی دوری شما را دارد، روحانی مسجد محله مان می گفت احیاء گرفتن برای شما زمان ظهورتان را نزدیک می کند، دیشب در مسجد برای شما احیاء گرفتیم، زمانی که وارد مسجد شدم همه آمده بودند از کودک شیرخوار تا انسان هایی که سنشان گواهی می داد که سالهای بسیاری را بدون شما سپری کردند، دلم آشوب می شد، به نرگس خواهرم گفتم پیری سخت است و ادامه حرفم را در دلم نگه داشتم، بله حضرت ارباب پیر شدن بدون این که سال های عمرت را بدون مولا و اربابت طی کنی سخت است، این که روزهای جوانی تو بدون حضرت ارباب باشد سخت است. اما احیاء، باید زنده شود قلب زنگار گرفته از هجوم این جهان مادی، باز به قلبم برگشتم با خودم گفتم که باید اول آیینه شوی و بعد احیاء، گاهی قلب هایمان چند آیینه ای می شود، باید مراقب باشم که در این فصل سرد نبودن شما احیاء شوم که اگر این وجود زنگار گرفته را تمیز نکنم دوری شما بیشتر طول می کشد. یا ابالغوث ادرکنی. یا علی
آیینه بندی دل
سلام عید بر شما مبارک بسیار زیبا بود