دعوت می شوم …
حس زیارت صحن و سرا و پنجره فولاد طاقتم را ربوده است، این چند روزی که مانده با معتکفین راهی زیارت شما شوم، روز شماری می کنم، نمی دانم با کدام زبان صدایت کنم، با زبانی که گناه لالش کرده، بار سنگینی بر دوش دارم آقای خوبی ها سلام، شفیع می خوام، شفیعی از جنس طلا به رنگ ضریحت، سخت گم شده ام، چند سالی است که توفیق زیارت نداشته ام و حال این چند روز هم مدام با خودم کلنجار می روم که می شود یا نه؟؟؟؟ رو به روی حرمت که می ایستم دلم همرنگ ضریحت می شود، پر از نور، آمده ام ای شاه پناهم بده! خط امانی ز گناهم بده!!! لایق وصل تو که من نیستم!!! اذن به یک لحظه نگاهم بده رضا جانم!!!
وادی نور است این جا!!! خادمان حرم شبیه فرشتگانی هستند که زائرانت را طواف می کنند. آقای مهربانی ها این جا محبت عرق شرم بر جبین می نشاند، از بس که محبت موج می زند. عطر حرم مشام جانت را صیقل می دهد و هوای دلت زیارتنامه ای می خواهد به رنگ عشق!!!
دست خالی آمده ام، دستانم خالی از خوبی ها و پر از گناه اذن ورود می دهی آقا!!! قلبم در پیچ و تاب زمانه سخت راهش را گم کرده، ای حرمت ملجأ درماندگان!!! دور مران از در و راهم بده!!! مهمان نمی خواهی آقا!!! مهمانی از جنس تاریکی که از شما می خواهد وجودش را به رنگ ضریحت طلایی کن!!!
السلام عليك يا علي بن موسي الرضا عليه السلام
http://saghalain.kowsarblog.ir/