انسان ها در پیچ و خم گذر زمان، گاهی آفلاین و گاهی آنلاین می شوند. حاج بابای عزیز زمانی که ارتباط با خدا را قوی می کردیم و به اصطلاح سیم دل وصل می شد عبارت آنلاین را به کار می بردند اما امان از روزی که این ارتباط بنا به دلایلی کدر می شد، دیگر آف آف بودیم. چقدر سخت بود روزهایی که ارتباط با خدا و امام زمان در پوشش رنگ و لعاب دنیای مادی قرار می گرفت، یا این که منیت در وجودمان به قدری بزرگ میشد که نحن اقرب من حبل الورید که سخن خدای مهربانم بود جایش را به سخن هوای نفس می داد. اما امروزه جای آفلاین و آنلاین حقیقی نیست، با امواجی که از سوی ما مدیریت نمی شود ارتباط ما قطع و وصل می شود و گاهی هم در ارتباط با حقیقت آفلاین می شویم. مدام با گوشی و یا با وسایلی که ارتباط ما را آفلاین می کنند همراه هستیم.
امروز به اندازه ای با فضای مجازی همراه شده ایم که فرصت همان ارتباط حقیقی که ما را به سرچشمه هستی متصل می کرد، را از دست داده ایم. گاهی لازم است صفحات ذهن را مرور کنیم و در جست و جوی همان ارتباط حقیقی برآییم.
موضوع: "دست نوشته های من"
عمود اول: با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم قدم در راهی می گذارم که تربتش شفای دل عاشقان است.
عمود دوم: ذکر بسم الله مرا تا موکب های بعدی قوت قلب می بخشد.
عمود سوم: ذکر استغفار بر دلم جاری می شود، حواسم را باید جمع کنم، از کجا معلوم شاید امسال آخرین سالی باشد که قدم در این راه می گذارم.
عمود چهارم: دلم قرار ندارد نمی دانم چرا این موکب مرا به سجده کردن فرا می خواند.
عمود پنجم: کودکی را می بینم سینی خرمایی بر روی سرش نهاده و با یکی از دستانش سینی را گرفته و با دست دیگرش مدام می گوید: تفضل!!! تفضل!!!
عمود ششم: یا جعفر بن محمد، قدری می خواهم بنشینم، اما نمی شود خیلی بمانم، باید حرکت کنم، ممکن است از کاروان جا بمانم.
عمود هفتم: در گوشه ای چند نفر جوان هیئت کوچکی بر پا کرده اند، ذکر یا حسین (علیه السلام) گرفته اند.
عمود هشتم: یا امام رضا (علیه السلام) موکب به موکب آمدم، در صحن شما هم کنار پنجره فولاد بود که برات کربلا را گرفتم.
به عمود 313 می رسم، در این جا قلبم می گیرد، نمی دانم چرا این ذکر در این موکب با دلم بدجوری بازی می کند
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد*سقای حسین سید و سالار نیامد*علمدار نیامد*علمدار نیامد.
قلم در دستم سنگینی می کند انگشتانم برای گفتن واژه ها قدری سنگین شده اند، شاید قلبم سنگین شده که نمی توانم واژه ها را کنار هم خوب بچینم، تسبیح را در دست می گیرم و مدام ذکر من این شده، باید بی تفاوت ساده بگذرم و فراموش کنم …………
چشمها – پنجرههای تو – تأمل دارند
فصل پاییز هم آن منظرهها گل دارند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک مطمئنم
همه در گردش چشم تو تعادل دارند
تا غمت خار گلو هست ، گلوبند چرا !؟
کشتههایت چه نیازی به تجمل دارند ؟
همهجا مرتع گرگ است ، به امید کهاند !؟
میشهایم که ته چشم تو آغل دارند …
برگ با ریزش بیوقفه به من میگوید :
در زمین خوردن عشاق تسلسل دارند
هرکه در عشق سر از قله برآرد هنر است ؛
همه تا دامنهی کوه تحمل دارند…….
شاعر؟؟؟؟؟
ساعت دو شب است که با چشمِ بی رمق
چیزی نشسته ام بنویسم بر این ورق
چیزی که سال هاست تو آن را نگفته ای
جز با زبان شاخه گُل و جلدِ زرورق
هر وقت حرف می زدی و سرخ می شدی
هر وقت می نشست به پیشانی اَت عرق
من با زبانِ شاعری ام حرف می زنم
با این ردیف و قافیه های اَجَق وَجَق
این بار از زبان غزل کاش بشنوی
دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق
من رفتنی شده؛ تو زبان باز کرده ای
آن هم فقط همین که: برو در پناه حق…
#نجمه_زارع
? استاد علی اکبر رائفی پور :
?محسن جان سلام !
?نمیدانم چرا این آخرین عکست برایم #روضه_مصور شده است هرکار میکنم این تصویر از ذهنم بیرون نمی رود…
?آن دود و آن چادر سفید در پس زمینه عکس ، دلم را به #عصر_عاشورا و #روضه_غارت خیمه ها می برد
?چقدر #خنجر این تکفیری بر روی بازوی راستت و آن دستار سرخ و آن چهره کریه اش مرا به یاد #شمر می اندازد ….
?اگر جویای احوالات هم ولایتی هایت باشی عرض کنم وقتی اسیر شدی هیچ کس برایت هشتک FREE_MOHSEN# را ترند نکرد اما تو به دل نگیر راستش را بخواهی اصلا کسی خبر نداشت که تو صد ها کیلومتر آن طرف تر ، داری #برایشان_میجنگی …
?همان روز که اسیر شدی در تهران مراسم #تحلیف بود ، #فدریکا_موگرینی هم آمده بود همان که هر وقت #تکفیریها در جبهه نبرد در بن بست می افتادند تقاضای مذاکره می کرد و و برایشان زمان می خرید و نجاتشان می داد
?نمیدانم شاید همان #داعشی که پشتت ایستاده و سر از تنت جدا کرد یکی از آنها باشد !
?محسن جان باورت نمی شود همان روز که اسیر شدی برخی #نمایندگان_مجلس دور #کعبه #موگرینی می چرخیدند
راستی گفتم #اسارت ، یکیشان سالها پیش در اسارت خطاب به یک خبرنگار زن هندی گفته بود :
ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است
ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است
?باید میدیدی چطور گل از گلش شکفته بود و سعی داشت یک موگرینی کوچک را در دستگاه تلفن همراهش به #اسارت در بیاورد تا بعدش بادی به غبغب بیاندازد و به همه بگوید بخدا این عکس را خودم با همین گوشی گرفته ام و اِلا هرچه فکر میکنم دلیل دیگری نمیبینم چون اینترنت پر از عکس های خواهر #فدریکا است ! بنده خدا هرچه دست تکان می داد موگرینی نگاهش نمی کرد
?آن یکی شان بر روی میز به پشت دراز کشیده بود تا خودش هم در عکس سلفی باشد و آن دیگری که لباس پیامبر به تن داشت یک دست به گوشی و با دستی دیگر تسبیح می چرخاند!
? گفتم سلفی ،شنیده ام داعشی ها پس از دو روز اسارت سر از تنت جدا کردند و با سر بریده ات #سلفی گرفتند
? راستش را بخواهی حالا که گفتم “#سر_بریده ” بگذار اعتراف کنم هیچ چیزی در آخرین عکست به اندازه رگ های ورم کرده گلویت دلم را آتش نزد !
? آخر خوش انصاف چرا همه چیز تو شبیه #روضه است،
?محسن به کودک #سه_ساله ات چه بگوییم ؟…
⭕️ بگوییم پدرت رفت با سَلَفی ها بجنگد تا اینجا عده ای در #امنیت با #حامیان_قاتل_پدرت سِلفی بگیرند
#لا_یوم_کیومک_یا_اباعبدالله
#شهید_محسن_حججی
#سلفی_حقارت
✅کانال اختصاصی استاد رائفی پور ?
https://t.me/joinchat/AAAAADvz28N236L35yViTw
آخرین نظرات