دنیای دریایی
دور هم جمع شده بودند، هر کس چیزی می گفت، یکی از خانه جدیدی که متراژ بیشتری نسبت به قبلی دارد و دیگری از ماشین شاسی بلندی که تازه با ماشین قبلی تعویض کرده بود،از سرویس های آشپزخانه که تازه گرفته بودند و چندین میلیون بابت سرویس جدید داده اند، و سرویس های قبلی هم با همین قیمت مشابه به دلیل این که مدشان رفته، دیگر به کار نمی آیند، صدایشان خیلی بلند بود، با این که فاصلهی من از آن ها خیلی زیاد بود، اما صدایشان را می شنیدم، طلا و تک پوشهایی که به دستشان بود بدون اغراق چندین خانواده را از فقر و فلاکت نجات می داد، مات و مبهوت تنها به حرف هایشان گوش می دادم، دوست داشتم کنارشان بنشینم و نظرات خودم را هم بگویم اما آن قدرها احساس صمیمیت نمی کردم و راحت نبودم ناخوداگاه سؤالی به ذهنم می آید اگر اهل بیت در زمان ما زندگی می کردند به این وضعیت زندگی راضی بودند، در زمان امام ششم گروهی از شیعیان در نزد امام صادق(ع) مورد تعریف و تمجید قرار گرفتند، آن حضرت پرسید «عیادت ثروتمندان آن ها از فقرا چگونه است؟» گفته شد که کم است، آن حضرت پرسیدند «کمک کردن ثروتمندان آنها نسبت به فقرایشان چگونه است؟» گفتند که شما اخلاقی را بیان می کنید که نزد ما کم است و امام در کمال تعجب پرسیدند «پس چگونه آنها خود را شیعه می پندارند؟». دوست داشتم کلام امام را به آن جمعیت برسانم مثل دنیا مثل دریایی است که شخص تشنه از آن می نوشد و هرگز سیراب نمی شود، تا او را بکشد.