قاب عکست چقدر کهنه و قدیمی شده، باید قابش را عوض کنم … عکس قاب را که بر میدارم یادداشت قدیمی از پشتش می افتد همان دست خط قدیمی سعیده بود پدر غذا آماده است ما نیستیم و من ساعتها به یادداشت و خاطراتمان فکر می کنم و ساعتها اشک می ریزم…. بیشتر »
آرشیو برای: "آبان 1397, 29"
با همین پاهایم به دیدارت آمدم با همین جسم خسته ای کاش کمی زودتر رسیده بودیم اما چه زود ثانیه های عمرت عجله داشت و من دیر فهمیدم بیشتر »
آخرین نظرات